این غزل را مرحوم "عینی" در زمان حیات شان برایم اهدا کرده بودند و انیک در هشتمین سالروز وفات آنمرحومی که خانهُ فرهنگی "مولانا " در ونکوور کانادا یاد بود از سالروز وفات و خاطره آن مرحومی مینمایند ارسال میدارم .
داکتر نبی "احمد یار "
غزل
میکنم دیوانگی تا بر سرم غوغا شود
سکه بر زر میزنم تا صاحبش پیدا شود
شهره ُ افاق گردد ، عاقبت رسوا شود
در ره ُ عشق ار کسی چون وامق و عذرا شود
آنکه بی پرده جمال دوست بیند عاقبت
ترک بام و در نماید واله و شیدا شود
ساقی ممسک صراحی کر بدست من دهد
آنقدر ریزم که تا مملو ز می مینا شود
تخم نیکی حاصل نیکو به بار آرد ولیک
حوصله باید فزودن ، خسته تا خرما شود
طمع کردن از خلایق از خدا بیگانگیست
دست حاجت بهتر است گر جانب مولا شود
در سرای دوست راهی گر نشد حاصل مرا
می نیشینم بر در ش تا حال من جویا شود
سیل اشکم در رهش همواره در وقت سحر
آنقدر جاری کنم تا گریه ام دریا شود
در سجود و قعده سازم حمد او ورد زبان
ناله و زاری کنم تا خواهشم بر جا شود
از طریق دل بگویم جمله گفتن های خود
دل به راهش می نهم تا دل بدل گویا شود
گر قبول درگه اش افتاد " عینی"عرض حال
سروری گردد میسر چشم دل بینا شود
We use cookies to analyze website traffic and optimize your website experience. By accepting our use of cookies, your data will be aggregated with all other user data.